نامه ای به غزل
باوجود اینکه همیشه نمی خندید، همیشه جمله های عاشقانه را در ذهنش نداشت، همیشه نمیشد که ان احساس اصیلش را به من هدیه بدهد، اما همیشه پیراهن زیبایی به تن میکرد. همیشه آنقدر چای خوش رنگ درست میکرد که مولکول به مولکول آب آن «دوستت دارم» همراه خود داشتند. همیشه طعم غذایی که برای من درست میکرد ، قلب سنگ را هم از پای در می اورد و عاشق میکرد. حتی سلیقه اش در چیدن بشقاب ها و قاشق ها نوعی از دوست داشتن را به من هدیه می داد. اینکه همیشه عطر خوبی به تنش میزد و خودش را برای من، منِ عاشق او آرایش میکرد انگار هزار بار دوستت دارم را در تن من حک میکرد راستش اینکه زیاد وقت نمیشود که او را ببینم فرقی در شدت عشق ما ندارد او ثانیه به ثانیه در کلمه به کلمه و قدم به قدم و پلک به پلک در من حضور دارد و عشق می ورزد گاهی با کلمه ها گاه با تن صدای اصیلش و گاه با بغض و بی تابی و دلتنگی اش ...
هر چه هست، فاطمه مرا بسیار دوستم دارد!
#میم_پناهی
#برای_فاطمه♥️🦋
- ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۰۷