میم پناهی | پناهِ آخر

نویسنده و شاعر

میم پناهی | پناهِ آخر

نویسنده و شاعر

محال 98

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۷ ب.ظ

اخر که میبوسم تو را در انتهای این کتاب♥️
اخر بغل می گیرمت در چهار راه انقلاب🦋

اخر که می فهمند همه محو نگاه تو منم🍁
یک شب تورا میبوسمت حتی اگر باشد به خواب♥️

هر بار اسمت امده شعری شدی در دفترم🍂
شب ها بغضم گریه شد وقتی نبودی وقت خواب🦋♥️

یک بار خوابم امدی از گریه ها دورم کنی🌙
گفتی که تو مال منی حالا در اغوشم بخواب🌙♥️

اغوش تو در خواب و چون دیوانه ها بوییدمت🦋♥️
ای کاش روزی هم نبود و خواب بودش افتاب🌝

چون ماه دوری و دلم در ارزویت مانده است🌙
وقتی به فکرم نیستی چون اب هستم در سراب🙂

از کودکی هنگام شب اغوش مادر دیده بود🙃♥️
این تن که غمگین است و هم خوابیده با قرص عصاب☕️♥️

این جان بی کس را توهم غمگین تر از اینش نکن😞
دیدی که قلب خسته ام غمگین شد و رفتش به خواب🙃

شهری به من دیوانه گفت انجا که می دیدم تورا😊♥️
گفتند او مال تو است اما تو میبینی به خواب😞♥️

درد من دیوانه را غیر از خودت چاره نکن🦋
پیشم بیا بوسه بزن جان مرا بی اضطراب💋♥️

نام شعر: " محال "🦋
شاعر: " میم پناهی "♥️
پ ن: شعر دارای اختیارات شاعری خیلی زیادی(😄) زیادی می باشد.🌙