میم پناهی | پناهِ آخر

نویسنده و شاعر

میم پناهی | پناهِ آخر

نویسنده و شاعر

۵۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میم پناهی» ثبت شده است

نامه ای به غزل

میم | شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۰۷ ق.ظ

 

باوجود اینکه همیشه نمی خندید، همیشه جمله های عاشقانه را در ذهنش نداشت، همیشه نمیشد که ان احساس اصیلش را به من هدیه بدهد، اما‌ همیشه پیراهن زیبایی به تن میکرد. همیشه آنقدر چای خوش رنگ درست میکرد که مولکول به مولکول آب آن «دوستت دارم» همراه خود داشتند. همیشه طعم غذایی که برای من درست می‌کرد ، قلب سنگ را هم از پای در می اورد و عاشق می‌کرد. حتی سلیقه اش در چیدن بشقاب ها و قاشق ها نوعی از دوست داشتن را به من هدیه می داد. اینکه همیشه عطر خوبی به تنش می‌زد و خودش را برای من، منِ عاشق او آرایش می‌کرد انگار هزار بار دوستت دارم را در تن من حک می‌کرد راستش اینکه زیاد وقت نمی‌شود که او را ببینم فرقی در شدت عشق ما ندارد او ثانیه به ثانیه در کلمه به کلمه و قدم به قدم و پلک به پلک در من حضور دارد و عشق می ورزد گاهی با کلمه ها گاه با تن صدای اصیلش و گاه با بغض و بی تابی و دلتنگی اش ...

 هر چه هست، فاطمه مرا بسیار دوستم دارد!

#میم_پناهی 

#برای_فاطمه♥️🦋

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۰۷
  • میم

فیروزه ...

میم | شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۰۵ ق.ظ

 

شبیه فیروزه نیشابور، من را به اسم می‌شناسند؛ محمدِ فاطمه ...

#میم_پناهی ♥️🦋

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۰۵
  • میم

شعر ریشه من

میم | شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۳۵ ق.ظ

 

متعلقی به قلبم تب تند سینه من

تو ترنم بهاری رگ و خون و ریشه من

 

همه جا خبر رسیده که رسیده جان به جانان

همه جان فدای چشمت، غزل رسیده من

 

دختر دیار باران، متولد زمستان

هدیه ٔ خدا به قلبم باور همیشه من

 

به نگاه تو رسیدم به مقام عشق داری

معجزه تو و نگاهت، دین من فریضه من

 

که به غیر تو نخواهم برسم به زندگانی

متعلقی به قلبم تب تند سینه من

 

برای تو، زیباترین اتفاق عمر من♥️🦋

#میم_پناهی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۳۵
  • میم

نکات مهم و دقیق در تقطیع اشعار

میم | يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۷ ب.ظ

1.حذف (هاء ) غیر ملفوظ :
در تقسیم کلمات به هجا های بلند وکوتاه ( ها ء ) غیر ملفوظ حذف می شود. مثل : مصراع زیر از اخوان ثالث در کتاب ارغنون
((ای که می دانی ندارم غیر در گاهت پناهی ))
ای / کِ* / می / دا / نی / نَ / دا / رم / غی / رِ / در / گا / هت / پَ / نا / هی
- - U - / - U - - / - U - - / - U - -
فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن
(هاء ) غیر ملفوظ از ((که )) حذف شده است .
نکته : هرگاه ((هاء غیر ملفوظ )) در آخرین هجای رکن های اصلی و یا رکن های فر عی که به هجا های بلند ختم می شوند ، واقع شود با حرف پیش از خود یک هجای بلند محسوب می شود. مانند این مصراع از کلیات شمس تبریزی:
((روشن ندارد خانه را قندیل نا آویخته ))
رو شن ن دا رد خا ن* را قن دی ل نا آ وی خ * ته
- - U - / - - U - / - - U- / - - U -
مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن
همان گونه که می بینید (( های )) خانه حذف شده و ((های )) (( آویخته )) با حرف پیش از خود یک هجای بلند ساخته است.


2. حذف همزه و یا الف :


گاهی ((الف )) و یا (( همزه )) به تلفظ در نمی آید و حذف می شود. مانند :
((کواکب در سجود* افتند* اگر لب را بجنبانی ))
ک / وا / کب/در / س / جو / دف / تن / دَ / گر /لب / را / بِ / جن / با / نی
U - - - / U - - - / U - - - / U - - -
مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن
((الف )) افتند و (( اگر )) به جهت عدم تلفظ حذف شده است.
نکته (( الف )) به مصوت کوتاهی تبدیل و بر روی حرف قبل قرار می گیرد.

 

3. مد

مد به تنهایی یک حرف شمرده می شود و الفی که مد داشته باشد یک هجای بلند محسوب می شود.

مانند:

((شستم ز می در پای خم دامن ز هر آلودگی))

 

شس / تم / ز/ می /در / پا /ی /خم/دا /من /ز /هر /آ /لو /د / گی

 

_ _ U _ / _ _ U _ // _ U _ _ _ _ U _

 

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

 

حرف(( آ )) در کلمه ی (( آلودگی )) یک هجای بلند محسوب شده است.

 

یاد آوری : حرف (( آ )) اگر مصوت بلند پیش از خود واقع شود مد از تقطیع حذف می شود.

مانند:

(( گرچه مه در صورت آرایی ز گیتی بر سر آمد ))

 

گر چِ مه در / عا ل ما را / یی ز گی تی /بر س را مد

 

_ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _

 

فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن

 

مد در هر دو کلمه ( آرایی و آمد ) به جهت آن که (( آ )) مصوت بلند حرف پیش از خود تلفظ شده است، حذف شده .

 

4. تشدید (( ّ ))

 

تشدید یک حرف به حساب می آید،به عبارت دیگر کلمه ی مشدد همانگونه که در تلفظ تکرار می شود به هجاها تبدیل می شود.

مانند :

 

((سخن پیدا بود سعدی که حدّ ش تا کجا باشد ))

س خن پی دا / ب ود سع دی / ک حد د ش تا / ک جا با شد

U _ _ _ / U _ _ _ /U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

حرف (( د )) در کلمه ی (حدّ ) دو بار تلفظ شده و در دو هجای بلند قرار گرفته است.

5. نون ساکنی که :

نون ساکنی که پس از ( آ ) یا ( او ) و یا (یی ) ( مصوت بلند ) بیاید از تقطیع ساقط است.

مانند :

 

(آن ترک یغما یی نگر دل ها به یغما می برد)

 

آ تر ک یغ / ما یی ن گر / دل ها ب یغ / ما می ب رد

_ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _

 

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

 

نون کلمه ی (( آ ن )) ساکن وپیش از آن مصوت بلند (( آ )) و اقع شده است بنابر این از تقطیع ساقط شده است. و حرف ( ن ) حذف می گردد. در کلماتی مانند: ( مشتاقان ، بدان ، جان، آن ، فرزین ، این ، بیرون و ..) که چنین شرایطی داشته باشند نیز حرف (( ن )) حذف می گردد.

 

6. واو عطف:

الف :

واو عطف در مواردی حرکت حرف ما قبل خود محسوب می شود(به مصوت کوتاهی تبدیل می شود )

مثال :

(صد عقل و جان اندر پیش بی دست و بی پا آمده)

 

صد عق لُ جا / ن ن در پ یش / بی د س تُ بی / پا آ م ده

_ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U_

 

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

حرف ( و ) در کلمه ی ( عقل و جان ) و ( بی دست و بی پا ) به صورت مصوت کوتاهی برای حرف پیش از خود در آمده است.

 

ب :

گاهی حرف (( واو )) در اواسط رکن ها و غالبا در اواخر ارکان کشش بیشتری پیدا می کند و با حرف پیش از خود به صورت هجای بلند تلفظ می شود و هجای بلند محسوب می گردد.

مثال برای اواسط رکن:

چنان صرف کن دولت و زندگانی

که نامت به نیکی بماند مخلّد

چ نا صر / ف کن دو / ل تو زن / د گا نی

_ U _ /U _ _ /U _ _ /U _ _

 

ک نا مت / ب نی کی / ب ما ند / م خل لد

فعولن / فعولن / فعولن / فعولن

 

مثال برای اواخر رکن:

( به جولان و خرامیدن در آمد سر و بستانی )

 

ب جو لا نو / خ را می دن / د را مد سر / و بس تا نی

U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

در کلمه ی ((جولان )) حرف ((واو)) با حرف پیش از خود هجای بلند ساخته است.

 

ج: (( واو )) عطف در آغا ز رکن ها به تلفظ در نمی آید.

مثال:

(وگر باشد شبه تابان کجا در دانگی کردن )

 

و گر با شد / ش به تا با / ک جا در دا / ن گی کر دن

U _ _ _ /U _ _ _ / U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

 

واو (( وگر )) در آغاز رکن قرار گرفته ویک هجای کوتاه را نشان داده است.

 

 

7.واو بیان حرکت:

واوی است که صحیح لغت دری ملفوظ نیست مانند: واو (تو ،دو ،چو ) که واو، حرکت حرف پیش از خود است و مصوت کوتاهی برای حرف پیش محسوب می شود و در تقطیع حذف می گردد.

مثال:

جهانا چه بد مهر و بد خو جهانی

چو آشفته بازار بازارگانی

ج ها نا / چ بد مه / رُ بد خو / ج ها نی

U _ _ /U _ _ /U _ _ /U _ _

 

چ آ شف / ت با زا / ر با زا / ر گا نی

فعولن / فعولن / فعولن / فعولن

((چو )) در آغاز مصراع دوم یک هجای کوتاه محسوب شده است.

 

نکته : واو بیان حرکت اگر در آخر رکن واقع شود هجای بلند به حساب می آید.

مثال:

(چو من با تو چنین گرمم چه آه سرد می آری )

 

چُ من با تو / چ نی گر مم / چ آ هِ سر / د می آ ری

U _ _ _ /U _ _ _ /U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

 

((تو)) در آخر رکن اول هجای بلند محسوب شده است.

 

8.واو اشمام ضمه:

(گویی که حرکت ما قبل این واو فتحه بوده و سبب واو بویی از ضمه گرفته است ). واو اشمام ضمه چون به تلفظ در نمی آید از تقطیع حذف می شود مانند واو خواسته و خواب و استخوان و ...

مثال:

(بت پرستان صورتش را سجده می آرند و شاید

گر کند خواجو به معنی آن جماعت را امامی )

بت پ رس تا / صو ر تش را /سج د می آ / رن دُ شا ید

_ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _

 

گر ک ند خا / جو ب مع نی/ آ ج ما عت / را ا ما می

فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن

 

((واو )) در ((خواجو )) ملفوظ نیست و حذف می شود.

 

9. کسره ی اشباعی :

هجای کوتاهی است که باید آن را به هجای بلند تبدیل کرد به عبارت دیگر حرف متحرکی است که می توان یک حرف صامت بر آن افزوده (به شرطی که این افزایش در وزن شعر مشکلی ایجاد نکند ).به جهت آن که این هجای کوتاه همیشه پس از مضا ف می آید آن را کسره ی اشباعی گفته اند.

مثال:

(اگر لذّ ت ترک لذّت بدانی

دگر لذّت نفس لذّت نخوانی )

در این بیت کلمه ی لذّت چهار بار تکرار شده است که در دو مورد مضا ف واقع شده است.

(لذّ ت ترک ) و ( لذّ ت نفس ) که در هر دو مورد (( تا )) لذ ت باید به هجای بلند تبدیل شود.

به عبارت دیگر می توان یک صامت مثلا ً (( ش )) در آخر هر دو افزوده و بیت بالا را به صورت زیر خواند:

اگر لذّتش ترک لذّت بدانی       دگر لذّتش نفس لذّت نخوانی

 

یاد آوری: این نکته ضروری است که کسره ی هرمضافی کسره ی اشباعی نیست مثلا ًما نمی توانیم در آخر کلمه ی (( ترک )) که مضاف است حرف صامتی بیفزاییم و بگوییم:((اگر لذّتش ترکش لذّت بدانی )) به وضوح می بینیم که وزن شعر شکسته می شود و شعر وزن خود را از دست می دهد.

 

مثالی دیگر:

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد      بهار عارضش خطّی به خون ارغوان دارد

 

ب تی دا رم / ک گر د- ِ گل / ز سن بل سا / ی با دا رد

U _ _ _ /U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

ب ها ر-ِ عا / رضش خط طی / ب خو ن-ِ ار / غ وا دا رد

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

کسره ی (( د )) و (( ر )) و (( ن )) در کلمات ((گرد )) و ((بهار)) و((خون)) کسره ی اشباعی است و حروف آخر این کلمات هجای بلند محسوب می شوند.

 

10. هجای کشیده :

الف : یک مصوت کوتاه و سه صامت و یا یک مصوت بلند و دوصامت مانند:

(( چرخ )) و ((هفت )) و (( روز )) و ((خواب )) در مثال های زیر این گونه هجای کشیده جز در آخر مصراع ها به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل می شود.

مثال:

(ور از نه چرخ بر تازی بسوزی هفت دریا را

بدرّم چرخ و دریا را به عشق و صبر و پیشانی)

و رز نه چر / خ بر تا زی / ب سو زی هف / ت در یا را

U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

ب در رم چر / خُ در یا را / ب عش قو صب / رُ پی شا نی

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

چنان که می بینیم هجای کشیده ( چرخ و هفت ) هری ک به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل شده است امّا در مصراع دوم حروف آخر کلمات (چرخ و عشق و صبر ) به و سیله ی واو عطف به هجاهای بلند و کوتاه تبدیل شده است.

 

ب:یک مصوت بلند و سه صامت مانند (( کیست )) و ((کارد )) و (( سوخت )) (که در آن ها سه حرف ساکن دیده می شود ). در این موارد صامت سوم حذف می شود آن گاه مانند مورد الف در هجای کشیده عمل می شود.

مثال:

( آن کیست که کز روی کرم با ما وفاداری کند

بر جای بد کاری چون من یک دم نکو کاری کند)

آ کی س کز / رو ی-ِ ک رم / با ما و فا / دا ری ک ند

_ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _

بر جا ی بد / کا ری چ من / یک دم ن کو / کا ری ک ند

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

از کلمه ی (( کیست )) ( ت ) حذف شده و بقیه به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل شده است.

 

مثالی دیگر:

((گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد       من آرد گندم نیستم چون آمدم از آسیا ))

در کلمه ی (( آرد )) حرف ( د ) حذف می شود و (( آر )) به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل می شود و در کلمات (شیر و پیر و نیستم و آسیا )

هجاهای کشیده به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل می شوند.

 

11.یإ مفتوح و یإ مختوم به مصوت بلند (( آ )،

که ماقبلش حرف مکسور باشد مانند) سیه و گیاه و بیا ) در این موارد حرف پیش از( یإ ) یک هجای کوتاه محسوب می شود و یا با حروف بعد یک هجای بلند و یا یک هجای کشیده را تشکیل می دهد.مثلأ ((سیه )) به ( س یه( U - ) و(( گیاه )) به ( گ یاه ( U - . ) و (( بیا )) به ( ب یا ( U - ) تقطیع می شود.

مثال:

میان نعره ها بشناخت آواز مرا آن شه

که صافی گشته بود آوازم از انفاس حیوانی

م یا ن-ِ نع / ر ها بش نا / خ آ وا ز-ِ / م را آ شه

U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

شاهد مثال در کلمه ی (میان ) است که ((میا )) به یک هجای کوتاه و یک هجای بلند تقطیع شده است.

مثال دیگر:

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

ب یا ور می / ک نت وا شد / ز مک ر-ِ آ / س ما ای من

U _ _ _ /U _ _ _ / U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

((بیاور )) به یک هجای کوتاه و دو هجای بلند تقطیع شده است.

  • میم

چند تمرین جالب برای درس عروض و قافیه

میم | يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۴ ب.ظ

در آموزش قافیه و عروض، مهم‌ترین نکته، مشارکت دانش‌آموزان است. از آنجا که عروض و قافیه یک بحث موسیقایی است، در کلاس‌های آن معمولاً سروصدا زیاد است. بچه‌ها برایکشف وزن و موسیقی شعرها، ابیات را با آهنگ می‌خوانند و تکرار می‌کنند. همین امسال، چند بار معاون‌های مدرسه درِ کلاس مرا باز کردند تا ببینند در کلاس هستم یا نه! بر این باورم که موسیقی را در سکوت نمی‌توان آموخت یا دست‌کم من یکی بلد نیستم. موسیا، آداب‌دانان دیگرند/ سوخته‌جان و روانان دیگرند

 

تمرین اول: اسم کوچک

پس از آموزش علامت‌گذاری‌ هجاها و معادل عروضی آن‌ها از دانش‌آموزان می‌خواهیم که با استفاده از حروف اسم کوچک خود، واژه یا عبارتی بر وزن «فعولن»، «u--» بسازند.

مثال: رسول  ر: رهایی  س: سلامت  و: وراثت  ل: لیاقت

حسین ح: حرارت س: سعادت  ی: یکایک  ن: نتایج

این تمرین، مفهوم وزن را به شکل عملی و تجربییاد می‌دهد و از آنجا که پاسخ‌های هر کس متفاوت است و هر کس باید خود به جواب برسد، تقلب ثمری ندارد! برای ارکان دیگر هم  این تمرین تکرار می‌شود؛ مثلاً: فاعلاتن.

مثال: رسول  ر: راز اکبر  س: سال زیبا  و: وام بی‌جا  ل: لوله‌سازی

حسین  ح: حمله کردم س: سبزه زاران  ی: یادگاری   ن: ناسپاسی

 

تمرین دوم: غزلسازی

پس از آموزش قواعد یک و دو قافیه، از دانش‌آموزان می‌خواهیم که به گروه‌های چهارنفره تقسیم شوند. سپس به هر گروه یک قالب خالی غزل را که در آن فقط حروف اصلی و ردیف نوشته شده است، می‌دهیم. من برای این تمرین از غزل‌های حافظ استفاده می‌کنم. از گروه‌ها می‌خواهیم که ابتدا واژه‌های قافیه را درست کنند و سپس با جمله‌سازی مناسب غزل را تکمیل کنند. نتیجه این تمرین در حد معجزه است. غزل‌هایی ساخته می‌شود که خود بچه‌ها هم باور نمی‌کنند آن‌ها را ساخته‌اند. این تمرین برای تقویت اعتماد‌به‌نفس دانش‌آموزان و ایجاد علاقه به شعر و شاعری بسیار سودمند است. دو نمونه از کار دانش‌آموزان را در اینجا تقدیم می‌کنم؛ با این توضیح که اصلاً در غزل‌ها دست نبرده‌ام.

ابتدا قالب خالی غزل را، که فقط حروف اصلی و الحاقی قافیه و ردیف در آن نوشته شده است، به گروه‌ها می‌دهیم:

(1)

---------------1 بگردان       ------------1 بگردان

---------------                  ------------1 بگردان

---------------                   ------------1 بگردان

---------------                   ------------1 بگردان

 

و این هم غزلیکه دانش‌آموزان با این قالب ساخته‌اند:

مرا از این قفس‌ رها بگردان        مرا از این بلا جدا بگردان

اگر نی‌ام غلام حلقه به گوشت     بیا مرا محتاج خدا بگردان

دل می‌رود همین بس که در کنارم یارم    مرا از یار و یار از ما بگردان

از این غم‌ها که دل‌ها خون کرده    بیا و دل‌های ما را آشنا بگردان

در دریاییکه طوفان‌ها در خروش‌اند  من قطره‌ام دلم را دریا بگردان

عیاریکه ندارد این دل من    مس وجودم را طلا بگردان

مرا چون فرهاد کوه‌کن شیرین بگردان   مرا مجنون و او را لیلا بگردان

 و در پایان این سخن عشق   لیلا را با من هم صدا بگردان

سرایندگان این غزل گروهی: رضا زمانی، ابوالفضل رحیمی، ابوالفضل قرابیگی، بهمن قربانی

 

--- -َ ر+ ی نیست که نیست    -- -َ ر+ ی نیست که نیست

----------------------     -- -َ ر+ ی نیست که نیست

----------------------     -- -َ ر+ ی نیست که نیست

---------------------      -- -َ ر+ ی نیست که نیست

----------------------    -- -َ ر+ ی نیست که نیست

 و این هم غزلیکه دانش‌آموزان با این قالب ساخته‌اند:

در این عالم غمناک دلبری نیست که نیست

ز یار من خسته خبری نیست که نیست

دگر از آن کوچه دردناک مگذر

که از آن کوچه غمناک ثمری نیست که نیست

در این بیابان تنها مانده‌ام

به هر کجا که می‌نگرم هم‌سفری نیست که نیست

«تو را من چشم در راهم» 

اما زتو خبری نیست که نیست

در این عالم هستی ز هیچ یاری وفا نیست

در آن کوچه خاموش رهگذری نیست که نیست

دوستانم دشمن جانم شده‌اند ولی

چه کنم که چاره دگری نیست که نیست

در این عالم گریان همه خاموش‌اند

در آسمان شهر ماتم‌زده قمری نیست که نیست

سرایندگان این غزل گروهی: حسین فردی، مصطفی صفایی، رامین نعمتی، عرفان سلیمی

 

 

تمرین سوم: تصحیح نسخه

این بازی برای آموزش وزن کلمات مناسب است. پنج بیت را که برخی از واژه‌هایش افتاده است، به هر گروه می‌دهیم. واژه‌های افتاده را با افزودن چند واژه اضافی دیگر در بالای ابیات می‌آوریم. هر گروه باید جاهای خالی را با استفاده از این واژه‌ها پر کند. نمونه‌ای از این تمرین را تقدیم می‌کنم.

(دوست- طعم - بوسه- نبات- باغ - لبت - مستی-  عاشق- گردی- خانه- زمانه- از- راز - بخت)

1. چگونه u- تو باور کند بهاران را؟

که سال‌ها نچشیده است u- باران را

2. عید آمد و ما uu- خود را نتکاندیم

-- نستردیم و غباری نفشاندیم

3. با آنکه -u عامل بیماری قند است

آهسته بگو قیمت یکu- به چند است؟

4.  -- نه از پیاله نه از خم شروع شد

- جاده سه‌شنبه شب قم شروع شد

5. تا تو با منیu-u با من است

u- و کام جاودانه با من است

  • میم

جلسه آخر آموزش وزن شعر - عروض و قافیه

میم | يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۱۲ ب.ظ

مراحل تقطیع:

 

 

 

1/ درست و روان خواندن شعر با رعایت اصول دکلماسیون و حذف آنچه در خط هست ولی تلفظ نمی شود.

 

2/ هجا هجا خواندن تمام ابیات بر اساس تلفظ نه کتابت (مثل بخش کردن کلمات در کلاس های ابتدایی).

 

3/ هجا هجا نوشتن مصراع اول و سپس هجا هجا نوشتن مصراع دوم در زیر مصراع اول به گونه ای که هجاهای مصراع دوم به ترتیب دقیقاً در زیر هجاهای مصراع اول قرار گیرد.

 

4/ قرار دادن علائم هجایی کوتاه و بلند (U , ـ ) در زیر هجاها

 

5/ گروه بندی هجاها (بنا به توالی و تکرار: دوتا دوتا ـ چهارتا چهارتا ـ سه تا سه تا ـ پنج تا پنج تا ـ هفت تا هفت تا

 

 ـ هشت تا هشت تا)

 

6/ اگر مصراع دارای دو گروه هفت تایی یا هشت تایی باشد, هر گروه آن مجدداً به دو گروه (3 و 4 یا 4 و 3)  و (4 و 4) تقسیم می شود.

 

7/ اگر هجاهای کوتاه و بلند پراکنده باشد نه مرتب و مکرر, بیت دارای وزن ناهمگون است. در این صورت بندهای  5 و 6 قابل اجرا نیست. می توان به وسیله ی حفظ اوزان ناهمگون, وزن را بر بیت عرضه کرد و گروه بندی مناسب را انجا داد. (ناگفته نماند که این روش پس از آموخته شدن کامل ذهن با اوزان, در مورد تمام وزن ها به کار گرفته  می شود).

 

8/ گذاشتن معادل برای گروه های هجایی مطابق جدول ارکان عروضی (مثل U ـ ـ = فعولن).

 

9/ تعیین نام وزن شعر= کجایید ای شهیدان خدایی ← مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل (فعولن) ← وزن ساده ی مفاعیلن سه رکنی ناقص

 

مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن ← وزن همگون مفعول مفاعیلن کامل « دوری»

  • میم

ماندگار - محمد پناهی

میم | شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۶ ب.ظ

تصویر محمد پناهی

 

 

شعر ماندگار

-

دارم تحمل می‌کنم، مغموم بودن را ...
پای کسی که رفته است، اینگونه ماندن را ...

وقتی که بخش ماندگار خاطره هستی؛
بی جا تو تمرین میکنی، از یاد رفتن را ...

تو ماندگاری در دلم، اما تو بعد از من
تکذیب کن عشق مرا! اصلا خود من را!

با لشکری از از خاطره تنها شدم، برگرد!
با دست خود تیری بده افراد دشمن را ...

این رسم دنیا بود؛ قانونی که بی رحم است،
طوفان که رفت از یاد هم بردی تو مامن را ...

داری تماشا می‌کنی پیش کسی شادم؛
من ساکتم از چشم من بشنو تو شیون را ...

حال مرا زانو بغل کردی، تو می‌فهمی؛
چون انتهای نامه‌ ها لبریز بودن را ...

#ماندگار♥️🦋
#میم_پناهی 
#ترنج - نوشته شده در خرداد و تیر ۱۳۹۹

  • میم

تولدت مبارک

میم | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۵۶ ب.ظ

بهانه هر نوشتن من سلام

به بهانه تولد منِ دیگری! من، در جایی دیگر! من در تو! توء من!

دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم               

دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم    

دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم    

دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم 

دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم    

دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم              دوستتدارم     

 

خون جاری در رگهای من! تمامِ من! آرامِ جان من!

از تو بخاطر این همه خوب بودن، از این همه حس خوب

بخاطر ساختن خود واقعی من، تمام شعر هایی که من

با قلم خود و قلب تو سروده ام، تمام خنده هایی که

در این مدتبه لبخند تبدیل شدند و باعث تو بودی!

از تو بخاطر این حجم از پاک و ساده و فهمیده بودن،

ممنونم!

تو را با حسی شبیه مادر، با حسی شبیه پدر، شبیه خواهر

شبیه رفیق، و به عنوان عشقم دوستتدارم!

تولدت مبارک آرزوی دور من!

 

از طرف دوستتدارت محمد پناهی 1398.02.20 ساعت 8 صبح!

" کاشکی بد نشود آخر این قصهء خوب"

تولدت مبارک

  • میم

مرغ آمین

میم | سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۳۷ ب.ظ

مرغ آمین درد آلودی است کاواره
بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه.
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.

می شناسد آن نهان بین نهانان ( گوش پنهان جهان دردمند ما)
جور دیده مردمان را.
با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد،
می دهد پیوندشان در هم
می کند از یاس خسران بار آنان کم
می نهد نزدیک با هم، آرزوهای نهان را.

بسته در راه گلویش او
داستان مردمش را.
رشته در رشته کشیده ( فارغ از عیب کاو را بر زبان گیرند)
بر سر منقار دارد رشته ی سردرگمش را.

او نشان از روز بیدار ظفرمندی است.
با نهان تنگنای زندگانی دست دارد.
از عروق زخمدار این غبارآلوده ره تصویر بگرفته.
از درون استغاثه های رنجوران.
در شبانگاهی چنین دلتنگ، می
آید نمایان.
وندر آشوب نگاهش خیره بر این زندگانی
که ندارد لحظه ای از آن رهایی
می دهد پوشیده، خود را بر فراز بام مردم آشنایی.

چون نشان از آتشی در دود خاکستر
می دهد از روی فهم رمز درد خلق
با زبان رمز درد خود تکان در سر.
وز پی آنکه بگیرد ناله های ناله
پردازان ره در گوش
از کسان احوال می جوید.
چه گذشته ست و چه نگذشته است
سرگذشته های خود را هر که با آن محرم هشیار می گوید.

داستان از درد می رانند مردم.
در خیال استجابتهای روزانی
مرغ آمین را بدان نامی که او را هست می خوانند مردم.

زیر باران نواهایی که می
گویند:
« باد رنج ناروای خلق را پایان.»
( و به رنج ناروای خلق هر لحظه می افزاید.)

مرغ آمین را زبان با درد مردم می گشاید.
بانگ برمی دارد:
ـــ« آمین!
باد پایان رنجهای خلق را با جانشان در کین
وز جا بگسیخته شالوده های خلق افسای
و به نام رستگاری دست اندر کار
و جهان سر گرم از حرفش در افسوس فریبش.»

خلق می گویند:
ـــ« آمین!
در شبی اینگونه با بیداش آیین.
رستگاری بخش ـــ ای مرغ شباهنگام ـــ ما را!
و به ما بنمای راه ما به سوی عافیتگاهی.
هر که را ـــ ای آشناپرورـــ ببخشا بهره از روزی که می جوید.»

ـــ« رستگاری روی خواهد کرد
و شب تیره، بدل با صبح روشن گشت خواهد.» مرغ می گوید.

خلق می گویند:
ـــ« اما آن جهانخواره
( آدمی را دشمن دیرین) جهان را خورد یکسر.»
مرغ می گوید:
ـــ« در دل او آرزوی او محالش باد.»
خلق می گویند:
ـــ« اما کینه های جنگ ایشان در
پی مقصود
همچنان هر لحظه می کوبد به طبلش.»

مرغ می گوید:
ـــ« زوالش باد!
باد با مرگش پسین درمان
نا خوشیّ آدمی خواری.
وز پس روزان عزت بارشان
باد با ننگ همین روزان نگونسازی!»

خلق می گویند:
ـــ« اما نادرستی گر گذارد
ایمنی گر جز خیال زندگی
کردن
موجبی از ما نخواهد و دلیلی برندارد.
ور نیاید ریخته های کج دیوارشان
بر سر ما باز زندانی
و اسیری را بود پایان.
و رسد مخلوق بی سامان به سامانی.»
مرغ می گوید:
ـــ« جدا شد نادرستی.»

خلق می گویند:
ـــ« باشد تا جدا گردد.»

مرغ می گوید:
ـــ« رها شد بندش از هر بند، زنجیری که بر پا بود.»

خلق می گویند:
ـــ« باشد تا رها گردد.»

مرغ می گوید:
ـــ« به سامان بازآمد خلق بی سامان
و بیابان شب هولی
که خیال روشنی می برد با غارت
و ره مقصود در آن بود گم، آمد سوی پایان
و درون تیرگیها،
تنگنای خانه های ما در آن ویلان،
این زمان با چشمه های روشنایی در گشوده است
و گریزانند گمراهان، کج اندازان،
در رهی کامد خود آنان را کنون پی گیر.
و خراب و جوع، آنان را ز جا برده است
و بلای جوع آنان را جا به جا خورده است
این زمان مانند زندانهایشان ویران
باغشان را در
شکسته.
و چو شمعی در تک گوری
کور موذی چشمشان در کاسه ی سر از پریشانی.
هر تنی زانان
از تحیّر بر سکوی در نشسته.
و سرود مرگ آنان را تکاپوهایشان ( بی سود) اینک می کشد در گوش.»

خلق می گویند:
ـــ« بادا
باغشان را، درشکسته تر
هر تنی زانان،جدا از خانمانش، بر سکوی در، نشسته تر.
وز سرود مرگ آنان، باد
بیشتر بر طاق ایوانهایشان قندیلها خاموش.»
ـــ« بادا!» یک صدا از دور می گوید
و صدایی از ره نزدیک،
اندر انبوه صداهای به سوی ره
دویده:
ـــ« این، سزای سازگاراشان
باد، در پایان دورانهای شادی
از پس دوران عشرت بار ایشان.»

مرغ می گوید:
ـــ« این چنین ویرانگیشان، باد همخانه
با چنان آبادشان از روی
بیدادی.»
ـــ« بادشان!» ( سر می دهد شوریده خاطر، خلق آوا)
ـــ« باد آمین!
و زبان آنکه با درد کسان پیوند دارد باد گویا!»
ـــ« باد آمین!
و هر آن اندیشه، در ما مردگی آموز، ویران!»
ـــ« آمین! آمین!»
و خراب آید در آوار غریو لعنت بیدار محرومان
هر خیال کج که خلق خسته را با آن
نخواها نیست.
و در زندان و زخم تازیانه های آنان می کشد فریاد:
« اینک در و اینک زخم»
( گرنه محرومی کجیشان را ستاید
ورنه محرومی بخواه از بیم زجر و حبس آنان
آید)
ـــ« آمین!
در حساب دستمزد آن زمانی که بحق گویا
بسته لب بودند
و بدان مقبول
و نکویان در تعب بودند.»
ـــ« آمین!

در حساب روزگارانی
کز بر ره، زیرکان و پیشبینان را به لبخند تمسخر دور می کردند
و به پاس خدمت و سودایشان تاریک
چشمه های روشنایی کور
می کردند.»
ـــ« آمین!»

ـــ« با کجی آورده های آن بداندیشان
که نه جز خواب جهانگیری از آن می زاد
این به کیفر باد!»
ـــ« آمین!»

ـــ« با کجی آورده هاشان شوم
که از آن با مرگ ماشان زندگی آغاز می گردید
و از آن خاموش می آمد چراغ خلق.»
ـــ« آمین!»

ـــ« با کجی آورده هاشان زشت
که از آن پرهیزگاری بود مرده
و از آن رحم آوری واخورده.»
ـــ« آمین!»

ـــ« این به کیفر باد
با کجی آورده شان ننگ
که از آن ایمان به حق
سوداگران را بود راهی نو، گشاده در پی سودا.
و از آن، چون بر سریر سینه ی مرداب، از ما نقش بر جا.»
ـــ« آمین! آمین!»
*
و به واریز طنین هر دم آمین گفتن مردم
( چون صدای رودی از جا کنده، اندر صفحه ی مرداب آنگه گم)
مرغ آمین گوی
دور می گردد
از فراز بام
در بسیط خطّه ی آرام،
می خواند خروس از دور
می شکافد جرم دیوار سحرگاهان.
وز بر آن سرد دوداندود خاموش
هرچه، با رنگ تجلّی، رنگ در پیکر می افزاید.
می گریزد شب.
صبح می آید.

تجریش. زمستان1330

  • میم

محال 98

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۷ ب.ظ

اخر که میبوسم تو را در انتهای این کتاب♥️
اخر بغل می گیرمت در چهار راه انقلاب🦋

اخر که می فهمند همه محو نگاه تو منم🍁
یک شب تورا میبوسمت حتی اگر باشد به خواب♥️

هر بار اسمت امده شعری شدی در دفترم🍂
شب ها بغضم گریه شد وقتی نبودی وقت خواب🦋♥️

یک بار خوابم امدی از گریه ها دورم کنی🌙
گفتی که تو مال منی حالا در اغوشم بخواب🌙♥️

اغوش تو در خواب و چون دیوانه ها بوییدمت🦋♥️
ای کاش روزی هم نبود و خواب بودش افتاب🌝

چون ماه دوری و دلم در ارزویت مانده است🌙
وقتی به فکرم نیستی چون اب هستم در سراب🙂

از کودکی هنگام شب اغوش مادر دیده بود🙃♥️
این تن که غمگین است و هم خوابیده با قرص عصاب☕️♥️

این جان بی کس را توهم غمگین تر از اینش نکن😞
دیدی که قلب خسته ام غمگین شد و رفتش به خواب🙃

شهری به من دیوانه گفت انجا که می دیدم تورا😊♥️
گفتند او مال تو است اما تو میبینی به خواب😞♥️

درد من دیوانه را غیر از خودت چاره نکن🦋
پیشم بیا بوسه بزن جان مرا بی اضطراب💋♥️

نام شعر: " محال "🦋
شاعر: " میم پناهی "♥️
پ ن: شعر دارای اختیارات شاعری خیلی زیادی(😄) زیادی می باشد.🌙

  • میم

پیغام - 98

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۵ ب.ظ

میفرستم به تو پیغام پس از هر پیغام!
پاسخت مثل نجات پسری از اعدام !

مثل یک‌ طفل زمین خورده‌ء بازی بودم!
قبل تو خسته و با عشق موازی بودم!

مثل سیگار خطرناک ترینت بودم!
خودکشی بودم و هولناک ترینت بودم!

مثل حالِ بَده " ماه دل من بیداری؟"
مثل زوری شدنِ "بنده وکیلم؟ آری!"

مثل مردی که شبی در تو وطن میگیرد!
یک شب آخر منِ تو در تنِ من میمیرد!

نکند موی مرا دست کسی شانه کند؟
خاطره جان مرا خسته و دیوانه کند؟

نکند جان مرا باد به یغما ببرد؟
نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد؟

نکند اسم‌ تو را غیر من اواز کند؟
که همین مصرع بالا غمی آغاز کند!

نکند حال مرا دیده رهایم بکنی؟
من محمد شده ام تا تو صدایم بکنی!

تو محالی و به ممکن شدنت درگیرم!
من همانم که تو غمگین بشوی میمیرم...

من فقط عاشق بی چون و چرایت بودم!
تو تمام من و من هم که فدایت بودم!

کاش یک شب برسی سر به خزانم بزنی!
کاش پروانه شوی به آسِمانم بزنی!

کاش مهمان کنمت باز شبی در تختم!
مینویسم ‌به تو از بخت بد بدبختم!

شب بخیر ای که تویی باعث این حال خراب ...
شب بخیر هم نفسم، ماه من اسوده بخواب!

#میم_پناهی 🦋♥️

  • میم

پاییز - 98

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۳ ب.ظ

فصل پاییز است و باران می‌دهد بوی تو را
باز شانه می‌کند دست کسی موی تو را

 

عده‌ای از رعد و برق بغض من شاکی شدند
خواب دیدم مثل هر شب موج گیسوی تو را ...

 

باز وقت بارش باران دعا می‌کردم و
مادرم می‌گفت: آمین! دیدن روی تو را

 

باز فصل بارش باران از چشم ‌من است
کاش صاحب می‌شدم‌آن چشم و ابروی تو را ...

 

من کجا باید بگردم تا تو را پیدا کنم ؟
باز پاییز است و دنیا می‌دهد بوی تو را ...

 

#پاییز ♥️🦋🍁
#میم_پناهی 
#غزل

  • میم

بداهه 98 - 7

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۱ ب.ظ

کشتن، خفگی، مردن؟ یا حبس ابد خوردن؟!
یک لحظه بیا پیشم! با من همه یکجا کن!
#میم_پناهی♥️🦋

  • میم

بداهه 92

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۰ ب.ظ

خسته ام کاش پدر حال مرا درک کند
کاش دست از سر ماهر شدنم بردارد

جزوه هایم پر شعر است نمیدانم کی
درس دست از سر شاعر شدنم بردارد!

#میم_پناهی 🍁♥️🦋

  • میم

بداهه 98

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۲۹ ب.ظ

به رسیدن، نرسیدن هدف از عشق نبود!
عشق با فاصله را مرد جسور می‌فهمد!


#میم_پناهی ♥️🦋🍁

  • میم

" پناهِ آخر "

میم | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۲۶ ب.ظ

و آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد!♥️
پناه اخرِ قلبم تویی هرگاه میگیرد!🦋♥️

 

به سمت تو کجا کی باز راهی شد دلِ تنگم؟!🍁
که از بغضِ دلم گاهی دلِ این راه میگیرد!🙃

 

تو زیبایی و دلبر هم، تو را من ماه میگویم!🌙
برای این منِ بی کس، دل آن ماه می‌گیرد؟!🍂
(گفت: میگیرد!)🍂

 

ولی هرجا که میگیرد دلت ای ماهِ قلب من!🍁🌙
الهی من فدای تو که دل بیگاه میگیرد!♥️🦋

 

کجا باید بگردم من به سمت بویی از مویت!♥️🍂
که باران عطر مویت را به خود دلخواه میگیرد!♥️🦋

 

بغل کن چون جهان دیگر برایم جای امنی نیست!🍁🦋
و آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد ...♥️🦋

 

#میم_پناهی ♥️🦋🍁♥️🌙

  • میم

شعری در هفت سالگی

میم | پنجشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۵:۱۶ ب.ظ

هفته‌ای سه‌روز به خانه ما می‌آمد!

اسمش را هنوز نتوانسته‌ام به درستی تلفظ کنم!

نمیدانم‌ مایینکالیسون بود یا مایورینکا آلیسون!

عاشق زبان فارسی بود و هر روز برایم شعر‌های مولانا، حافظ، سعدی و شهریار را می‌خواند!

همیشه می‌گفت: " شعر های شهریار طعم دلچسب تری دارند! "

حسودی ‌می‌کردم! 

آخر مگر شعر طعم دارد؟! 

نکند شهریار هنگام شعر گفتن، غذای مورد علاقه‌ی معلمِ ... نه زنِ مورد علاقه‌ی من را می‌خورد؟!

از این حس حسودی خسته شده بودم و هر وقت شعری از شهریار می‌خواند، بیشتر از گوش دادن، حرص می‌خوردم!

اما این حرص خوردن من، شبیه ضربه‌های  فردی بود که درحال غرق شدن به آب می‌زند!

تصمیم گرفتم که غزل بنویسم!

یکی هم نبود بگوید: بچه! تو فقط هفت سال داری! تو را چه به غزل؟!

شروع کردم! مثل شاعر ها مدادهایم را آماده کردم! 

شبیه شمشیری که سال هابود غلاف شده ، حس تیزی را در قلم خود می‌دیدم!

البته قلم من خیلی وقت بود که غلاف شده! دقیقا هفت سال!

نوشتم،

بیا ای دلبر من دگر طاقت ندارم دوری ات را

بیا با خود ببر این خاطرات خونی ات را 


بیا ای شهریار از دست این زن 

بکش یا که ببر ان دست های عاشقت را!


تو با شعر هایت ...


اوه خدای من! چی داشتم می‌نوشتم؟!

شعر را که تمام کردم یک بار خودم خواندم و گفتم: " واو واقعا عالیه! "

وقتی به دست زنِ مورد علاقه ام رساندم، با خوشحالی شعر را خواند و بغل کرد و من را بوسید!

گفت: این بهترین شعریست که تا الآن خوانده‌ام!

گفتم: حتی بهتر از شهریار؟

گفت: حتی بهتر از شهریار!

حالا از این ماجرا " هفده " سال می‌گذرد!

مادرم خبر داده که این شعر را در میان تکه کاغذ‌های قدیمی پیدا کرده است.

حس عجیبی دارم، حس یک عشق کهنه که مثل یک شراب کهنه جا افتاده باشد! 

حس دوست داشتنی و بغل کردی!

دوست داشتنم نسبت به تو هم دقیقا همین‌قدر زیبا است!

تو را دقیقا مانند حس پیدا شدن آن کاغذ دوستتدارم!

دیوانه وار و دیوانه وار و دیوانه وار ...

  • میم

سودابه (1)

میم | پنجشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۶:۲۴ ب.ظ

وسط خانه‌ی خود، حبس ابد داده دلم!
که تو آهسته بخندی، به همان شاده دلم!

قلبم از غربت و اندوه، به تنگ آمده است!
قلبت اما به عیادت، چو سنگ آمده است!

آخرین شعر مرا، خوب بخوان ماهِ دلم
مرگم از شدت دوریست، بدان ماهِ دلم

....
شعر " سودابه "
#میم_پناهی
#به_زودی ...

  • میم

سودابه

میم | پنجشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۶:۲۳ ب.ظ

پشت ماشین عروست یه تنه درد شدم!
داغ بودم که به آغوش غمت سرد شدم!

بعد هر بوق تو خندیدی من عاح شدم!
گریه ام چشم مرا بست، خودم راه شدم!

از جهنم که گذشتم، به جهنم خوردم!
درد من خون دلم بود که کم‌کم خوردم!

#سودابه
#میم_پناهی

  • میم

قرمز

میم | يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۲۲ ق.ظ

- اقا معلم اجازه؟!
+ بگو علی!
- اقا اجازه! ظاهر شما چقد با باطنتون فرق داره؟!
+ خیلی زیاد! صد درصد فرق داره! من خیلی خسته تر و پریشون تر و غمگین تر از اینی که هستم، هستم!
#قرمز
#میم_پناهی

  • میم

بداهه(3)

میم | يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۳ ق.ظ

ببار ای بغض بارانی ببار امشب رهایم کن
برایش جان دهم تا کی ببار امشب فدایم کن
#میم_پناهی

  • میم

بداهه(2)

میم | يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۳ ق.ظ

ببار امشب تو ای باران، تمامم را فدایش کن
ببند آن کوله بارت را مرا از خود جدایم کن
#میم_پناهی

  • میم

بداهه(1)

میم | يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۲ ق.ظ

فدایت می‌شوم هر چن نگاهت را نمی‌ارزم
به یک پلکی نجاتم ده فدای روی ماهت من
#میم_پناهی

  • میم

برای زندگی پیر و برای مردنم زود است!

میم | يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۱۵ ق.ظ

برای زندگی پیر و برای مردنم زود است!
درون سینه ام اما فقط درد و فقط دود است!

دلم با عشقِ رفته ، رفته و هرگز نمی آید،
و بعدش حال چشم من شبیه حال یک رود است!

برایش نامه ای دادم که شاید باز برگردد
ولی انگار قلب او ز دوری خوب و خوشنود است!

و او هرگز نمی فهمد بیاید حال من خوب و
نیاید چشمم از گریه فقط سرخ و مه آلود است!

برایش حرف ها دارم فقط باید خودش باشد
تمام شعر و احساسم برای او که مقصود است!

تمام مردمان شهر به حالم گریه کردند و
تمام شهر ما بی تو مثال بود و نابود است!

چه دردی دارد این قلبم چه حالی دارد این چشمم
تمام این روایت ها شبیه کار نمرود است!

تمامش میکنم شاید بخواند شعر کوتاهم
درون سینه ام اما فقط درد و فقط دود است!

#میم_پناهی

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۰ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۱۵
  • میم

چگونه بگویم دوستتدارم؟

میم | يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۱۳ ق.ظ




نویسنده : #میم_پناهی

نمیدانم چگونه بگویم دوستتدارم که بدانی این دوستتدارم، با همه ی دوستتدارم ها فرق می کند اما ...

دوستتدارم!

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۰ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۱۳
  • میم